زنان

در این وبلاگ به موضوعات مربوط بانوان می‌پردازیم

زنان

در این وبلاگ به موضوعات مربوط بانوان می‌پردازیم

بایگانی

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

فناوری مانند علم حیطه‏ای است که در وهلهٔ اول به نظر می‌رسد نسبت به جنسیت جهت‌گیری خنثی دارد و ادعای بی‌طرفی و انسان‏گرایی از آن شنیده می‏شود. اما در زندگی اجتماعی،‏ که جنسیت یکی از عناصر اصلی آن است، تمام عرصه‏ها به نوعی با جنسیت مرتبط‌اند. در این میان، ارتباط برخی حیطه‏ها با جنسیت آشکار و برخی دیگر پنهان است. در مورد ارتباط میان فناوری و جنسیت می‏توان به مباحثی همچون «تعیین و انتخاب جنسیت»، «جنسیت و آموزش فناوری»، «جنسیت و شغل‏های فناوری‌محور»، «جنسیت و بهره‏وری از فناوری» و «آثار فناوری بر برابری جنسیتی» اشاره کرد.

فناوری و تعیین جنس فرزند

ارتباط جنسیت و فناوری چنان عمیق است که حتی بر تعیین جنس نیز اثر گذاشته است. امروزه فناوری، با ایجاد قدرت تعیین جنس فرزند، موضوع برتری جنسی را دوباره بازخوانی و احصا کرده است و در آینده موجب برهم خوردن تعادل جنسی و پیامدهای آن خواهد شد.

اکنون فناوری دو روش کلی برای تعیین جنس فرزند ارائه کرده‏ است: الف) روش داخل بدنی که رعایت رژیم غذایی خاص تقریباً دو ماه قبل از بارداری، تعیین زمان مقاربت و کنترل هورمون‏های بدن از انواع آن است؛ ب) روش خارج بدنی که در آن از تکنیک پی‌جی‌دی استفاده می‏شود. ابتدا، با برخی داروهای تحریک‏کنندهٔ تخمدان، زن چندین بار تخمک‏گذاری می‌کند و سپس لقاح آزمایشگاهی صورت می‏گیرد. در مرحلۀ بعد کروموزوم‏ها بررسی می‌شوند و هر کدام که جنس مورد نظر را داشته باشد انتخاب و بقیه کنار گذاشته می‏شوند. تکنیک دیگر فلوسیتومتری است که در آن اسپرم‏های X و Y را از هم جدا می‏کنند و بدین ترتیب می‏توانند انتخاب کنند که هنگام انجام لقاح خارج رحمی کدام اسپرم را تزریق کنند. البته در تمام این روش‏ها احتمال خطا وجود دارد. اما فناوری در چند ماه اول حامگی جنس نوزاد را به شکل قطعی تعیین می‏کند و در صورتی که با جنس دلخواه والدین هم‏خوانی نداشته باشد، امکان سقط جنین را فراهم می‏کند. در واقع فناوری با قطعیت می‏تواند از تولد فرزند با جنسی که دلخواه والدین نیست جلوگیری کند.

جداسازی‏ها و موانع مشارکت زنان در فناوری

به طور کلی الگوی مشارکت زنان در علم و فناوری، از نفی کامل تا جداسازی، به سه شکل صورت می‏گیرد. «جداسازی عمودی» به شرایطی اطلاق می‏شود که مشارکت زنان در سطح خاصی از سلسله‌مراتب علمی بیشتر یا کمتر از حد معمول است. «جداسازی افقی» به تمرکز بالای زنان در برخی رشته‌های علمی مانند علوم زیست‌شناسی و پزشکی و حضور کم‌رنگ آنان در دیگر رشته‌ها اشاره می‏کند. «جداسازی قراردادی» نیز به شرایطی اشاره دارد که در یک رشتهٔ خاص مردان به صورت دائمی و زنان به صورت پاره‌وقت یا قراردادی فعالیت می‏کنند.

 

نقش‏ زنان در توسعهٔ فناوری

هرچند انتظار می‏رود فناوری ابزاری برای افزایش و تقویت مشارکت اجتماعی زنان باشد، در همه‌ جای جهان، زنان عموماً حضور قاطعی در عرصه‏های توسعهٔ فناوری ندارند. ازجمله دلایل این موضوع، اول، انتظارات جامعه از مشارکت آنان و، دوم، دیدگاه خود زنان دربارهٔ نقش و عملکردشان در جامعه است. شواهد حاکی از آن است که به‌مرور در سطوح بالاتر و تخصصی‏تر علوم مربوط به فناوری، تعداد زنان کم و کم‏تر شده و در سطوح بالای علمی تعداد آنها بسیار اندک می‏شود. رشته‌های تحصیلی انتخابی زنان با مردان متفاوت است. این تفاوت‏ها تقریباً در کشورهای صنعتی و در‌حال‌توسعه مشابه است. زنان عمدتاً علاقه‏مندند که در رشته‏های علوم انسانی، هنر و آموزش تحصیل کنند، در حالی که علوم طبیعی و مهندسی رشته‏هایی هستند که زنان کمترین علاقه را به آنها دارند. به همین دلیل زنان عضو هیئت‌علمی در دانشگاه‏ها عمدتاً متخصصان رشته‏های علوم انسانی، علوم اجتماعی و علوم پزشکی هستند. با نگاهی گذرا به محققان در حوزهٔ صنعت متوجه می‌شویم که در این حوزه هم زنان حضور کمی دارند. گرچه اخیراً نسبت زنان در میان فارغ‌التحصیلان رشته‏های فنی بیشتر شده، همچنان در بخش تحقیقات نقش کم‌رنگی دارند. به طور کلی می‏توان گفت زنان به اندازهٔ مردان در توسعهٔ فناوری سهیم نیستند و تمام این جداسازی‏ها در فرهنگ و نگرش کلیشه‌محور به دو جنس ریشه دارد، چراکه توسعهٔ فناوری عرصهٔ اقتدار، جسارت، رقابت، عقلانیت، جرئت‌ورزی و… است که در دنیای کلیشه‏محور تداعی‌کنندهٔ مردانگی هستند.

 

فناوری، بسترساز برابری جنسیتی

با اینکه بر سر راه مشارکت زنان در توسعه و پیشبرد فناوری موانع جدی وجود دارد، با قطعیت می‏توان گفت که فناوری آثار مثبت بسیاری نیز بر زندگی زنان داشته است. افزایش برابری جنسیتی از شاخص‏های رشد و توسعهٔ فناوری محسوب می‏شود. در این زمینه توسعهٔ فناوری اطلاعات و ارتباطات نقش محوری دارد. بررسی تأثیر فناوری اطلاعات و ارتباطات بر نابرابری جنسیتی در مجموعه‏ای منتخب از کشورهای در‌حال‌توسعه و توسعه‌یافته (۵۷ کشور) در بازهٔ زمانی ۲۰۰۵ـ‌۲۰۱۲ نشان می‏دهد که فناوری اطلاعات و ارتباطات تأثیر مثبتی بر برابری جنسیتی داشته و توسعهٔ آن باعث کاهش نابرابری جنسیتی شده است. عوامل متعددی که از طریق آنها فناوری اطلاعات و ارتباطات باعث بهبود برابری جنسیتی می‏شوند عبارت‌اند از:

۱. تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی در خصوص برابری جنسیتی. از آنجا که یکی از راه‏های انتقال دانش و اطلاعات فناوری‏های اطلاعات و ارتباطات است، از طریق آن می‏توان آداب و رسوم، هنجارها و عملکرد سایر فرهنگ‏ها و جوامع را ارائه کرد که این امر به نوبهٔ خود آگاهی از مباحث مرتبط با نابرابری جنسیتی را در پی دارد. بنابراین فناوری‏های اطلاعات و ارتباطات ابزار ارزشمندی برای ایجاد تغییر مثبت در تلقی افراد جامعه (به‌خصوص خود زنان) از جنسیت و در نهایت رفع تبعیض جنسیتی است.

۲. افزایش فرصت‏های تحصیلی برای زنان. تحصیل زنان عامل مهمی در رفع نابرابری جنسیتی است و راه‏های متعددی را برای کسب و ارتقای مهارت‏های زنان فراهم می‏کند تا آنان قادر باشند مشارکت بیشتر و فعال‏تری در جامعه داشته باشند. مثلاً فناوری‏های اطلاعات و ارتباطات امکان آموزش از راه دور را برای زنان فراهم می‏کند که از مزایای آن انعطاف‏پذیری زمان‏های مطالعه است. همچنین زنانی که با موانع و محدودیت‏های اجتماعی برای حضور در کلاس مواجه‌اند، می‏توانند از این امکان استفاده کنند.

۳. افزایش فرصت‏های اقتصادی برای زنان. زنان در برخی از جوامع، برای شرکت در مشاغلی که مستلزم حضور در مکان‏های مردانه و برخورد مستقیم با مردان است، با موانع و محدودیت‌هایی روبرو هستند. در این صورت می‏توانند از طریق تلفن، رایانه و اینترنت مشارکت اقتصادی و اجتماعی داشته باشند.

در کل می‏توان گفت، چنانچه امکانات تخصیص‌یافته برای استفادهٔ زنان از فناوری‏های اطلاعات و ارتباطات افزایش یابد، زنان سهم بیشتری در بازار کار می‌یابند و می‌توانند، با ارائهٔ خدمات خود، منشأ تولید کالا و خدمات بیشتری باشند و درآمدهای بالاتری کسب کنند که در کاهش نابرابری جنسیتی مؤثر است.

 

پیشرفت‏های فناوری و اشتغال زنان

در فرایند توسعهٔ اقتصادی جوامع، روند تحرک نیروی کار، انتقال از کشاورزی به صنعت، تجارت و خدمات، پیشرفت‏های فناوری، تأثیر بسیاری بر فرصت‏های اشتغال زنان گذاشته است. این بدان معنا نیست که جهت تغییرات فناوری به نفع زنان در حال تغییر است. تغییرات فناوری عاملی برای تبیین تغییرات اجتماعی است که تعریف جدیدی از روابط جنسیتی را نشان می‏دهد. تأثیر فناوری‌های جدید بر زنان می‏تواند هم مثبت و هم منفی باشد که به فرایندی بستگی دارد که در آن فناوری توسعه یافته است. طراحی فناوری خاص برای زنان ممکن است مشکل باشد اما راهبرد دیگر می‌تواند طراحی فناوری‏هایی برای آن دسته از فعالیت‏ها و مشاغلی باشد که زنان بیشتر در آنها شاغل‌اند. فناوری‏های جدید باید بتوانند بهره‏وری و کارایی زنان را در چنین مشاغلی افزایش دهند. ایجاد فرایندی که در آن زنان بتوانند با کسانی که این‌ گونه فناوری‏ها را طراحی می‏کنند تعامل بیشتری داشته باشند عامل مهمی برای انعکاس نیازهای فناورانه در زمینه‏های شغلی زنان است.

در این زمینه یکی از آثار مکانیکی و دیجیتالی شدن صنعت آن است که نیاز به نیروی فیزیکی را کاهش و نیاز به نیروی ماهر را افزایش می‏دهد. این امر فرصت‏های جدیدی را برای زنان ایجاد می‏کند که بتوانند، پس از کسب آموزش‏های لازم، مشغول به کار شوند. تا قبل از معرفی فناوری‏های جدید، کمتر از یک درصد نیروی کار در صنایع سنگین چین، مانند صنعت فولاد، را زنان تشکیل می‏دادند، اما امروزه، با تغییرات فناورانۀ رخ‌داده، این رقم به حدود ۲۸ درصد می‌رسد. در حالی که فناوری‏های جدید فرصت‏های جدیدی ایجاد می‏کنند، برخی چالش‏ها را نیز برای زنان شاغل در صنایعی که بیشتر متکی بر نیروی کار غیرماهر است به وجود می‌آورند. به مرور که کارفرمایان فناوری‏های جدید را جانشین ماشین‌آلات قدیمی می‏کنند، زنان شاغل غیرماهر شغلشان را از دست می‏دهند.

 

فناوری و افزایش خودباوری زنان

فناوری با دانش‌محوری خود بسیاری از تبعیض‏های جنسیتی را کنار گذاشته و، با ایجاد فرصت‏های برابر، به افزایش کیفیت زندگی و ارتقای سبک زندگی زنان منجر شده است. مثلاً تحقیقات نشان می‏دهد که مصرف اینترنت در زنان با «حس استقلال و اعتماد‌به‌نفس»، «انعکاس رویدادهای زندگی»، « افزایش تعاملات زنان»، «کاهش انزوای اجتماعی»، « افزایش مشارکت اجتماعی»، «تغییر باورها و اندیشه‏های سنتی زنان»، «افزایش آگاهی زنان از حقوق اجتماعی خود»، «ایجاد فضای عمومی»، «تحرک اجتماعی» و «عضویت زنان در جامعهٔ اطلاعاتی» در ارتباط بوده است. اینترنت امکان حضور زنان را بدون محدودیت زمانی و مکانی فراهم می‏کند و باعث می‏شود حس استقلال و اعتماد‌به‌نفس در آنان تقویت شود. زنان با حضور در فضای مجازی جنبه‏های شخصی و رویدادهای زندگی خود را منعکس می‏کنند و این باعث کاهش انزوای اجتماعی و افزایش تعاملات زنان با عقاید مشابه می‏شود. زنان با استفاده از اینترنت سطح دانش و آگاهی‌شان را بالا می‏برند و خود را عضوی از جامعهٔ اطلاعاتی می‏دانند. آنان با استفاده از فرصت‌هایی که اینترنت برایشان فراهم می‏کند و با ایجاد تحرک اجتماعی، و تغییر عقاید و اندیشه‏های سنتی می‏توانند حضور و مشارکت خود را در جامعه افزایش دهند و در نتیجه نقش و جایگاه واقعی‌شان را در جامعه تثبیت کنند.

در واقع فناوری اینترنت باعث تعاملات زنان با عقاید مشابه هم در جامعه می‏شود. این رسانه با مرتبط ساختن زنان در جوامع و افزایش تبادل فرهنگی و فراخواندن آنان به مشارکت‏های اجتماعی مجازی امکان دسترسی به منابع یک زندگی متعادل و برابر با مردان را فراهم می‏کند و حس همسانی را در آنها به اثبات می‏رساند. زنان بر اثر فشارهای اجتماعی و مشکلاتی که در جامعه تجربه می‏کنند از فرصتی که فضای مجازی برای حضور و تولید محتوا در اختیارشان قرار می‏دهد به منظور بیان احساسات و عقایدشان استفاده می‏کنند. آنها با افرادی مشابه خود به تعامل و بحث و گفت‌‌وگو می‏نشینند و راه‏حل‏هایی برای رفع مشکلاتشان ارائه می‌دهند. همچنین اینترنت باعث افزایش سطح آگاهی و دانش زنان می‏شود و آموزش مجازی، با سهولت دسترسی به منابع متعدد، اکثر موانع اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آموزش واقعی زنان را برطرف می‏‌کند و به عنوان سریع‏ترین و ارزان‏ترین وسیلهٔ تبادلِ اطلاعات پتانسیل بزرگی را برای کمک به زنان در حل مشکلات آموزشی فراهم می‏آورد.

 

جنسیت و استفاده از فناوری در ایران

در کل می‏توان گفت که در ایران نیز جنسیت و فناوری دو مفهوم درهم‌تنیده و جدانشدنی هستند. فناوری از تعیین جنس تا نقش جنسیت در بهره‏وری و توسعه حضور مستمر دارد. حتی نحوهٔ استفاده از مصنوعات فناوری نیز تحت تأثیر جنسیت افراد قرار می‌گیرد، مثلاً وسایل الکترونیکی‌ای نظیر لپ‌تاپ، موبایل، فلش مموری با رنگ‏های صورتی، قرمز و ظاهر فانتزی برای زنان و با رنگ‏های خاکستری، مشکی، آبی برای مردان تولید و مصرف می‏شود. فناوری‌های مدیریت بدن (جراحی زیبایی بینی، لیزر، جراحی لاغری، تغییر پوست، تغییر فرم لب و دندان و ابرو) نیز تأثیر قابل ملاحظه‏ای بر زندگی زنان ایرانی دارند.

اما در دیگر سو استفاده از فناوری در کارهای خانگی باعث ایجاد فراغت بیشتر برای زنان ایرانی شده است و در کنار این امر گسترش فرهنگ استفاده از فناوری موبایل و اینترنت باعث مشارکت بیشتر زنان در عرصهٔ اجتماعی و فرهنگی شده است.

  • پرنیان
  • ۰
  • ۰

قصۀ دختران ایرانشهر برای من از زمستان ۹۵ با متن و عکسی در اینستاگرام شروع شد. متن را در صفحۀ یکی از دختران معروف کوله‌گرد خواندم که آن زمان مسافر سیستان‌و‌بلوچستان بود. مریم و دوستانش در یکی از شب‌ها قصد اتراق در یکی از پارک‌های ایرانشهر را داشتند که با منع نیروی انتظامی مواجه شدند. نیروی انتظامی با این استدلال که ایرانشهر ناامن است و امکان چادر برپا کردن در خیابان‌های شهر وجود ندارد، مریم و دوستانش را به مقر نیروی انتظامی منتقل و با احترام از آنها دعوت کردند تا در محوطۀ پاسگاه چادرهای خود را برپا کنند.

دختر کوله‌گرد صبح روزِ بعد از تجربه‌اش از ایرانشهرگردی نوشت. اینکه شهر بر خلاف آنچه مأموران نیروی انتظامی گفته بودند به هیچ وجه ناامن نیست و مردم بسیار مهربان‌اند. آنها حتی با همان لباس‌های رنگی متفاوت و دور از پوشش عرف زنان ایرانشهر و کوله‌پشتی‌های بزرگ و دوربین‌های عکاسی روی دوششان در شهر احساس ناامنی نکردند. او ایرانشهر را شهرستان کوچک و آرامی توصیف کرد که زنانش مثل هر شهر و روستای دیگر در صف نانوایی می‌ایستند، بچه‌هایشان را به مدرسه می‌برند و سر کار می‌روند. اما در ادامۀ متن نوشت او و دوستانش با وجود این مشاهدات تصمیم گرفته‌اند قبل از اینکه در شهری با فضای امنیتی دچار مشکل شوند، ایرانشهر را به سمت مقصد دیگری در بلوچستان ترک کنند.

زن اصیل بدون چادر تا دم در هم نمی‌رود

چند هفته بعد، کاملاً اتفاقی مسافر ایرانشهر شدم. ثمینه یکی از دوستان ایرانشهری‌ دعوتم کرده بود تا میهمان او و خانواده‌اش باشم. چند سالی بود که با ثمینه و گروهی از دختران و زنان ایرانشهری آشنا بودم اما تا آن زمان فرصت سفر به بلوچستان برایم مهیا نشده بود. مهم‌ترین دلیل سفر نکردن به این منطقه از کشور همان پیش‌فرض‌ها و تصویر ذهنی غالب بود؛ بلوچستان ناامن است.حتی وقتی کوله‌ام را بستم تا با دو فرزندم راهی آن دیار شوم، همسرم نگران بود و ته قلبش راضی به این سفر نبود. اما من با وجود ثمینه و دوستان دیگر دلم گرم بود و مشتاق دیدن بلوچستانی بودم که از زیبایی و اصالتش بسیار شنیده و خوانده بودم.

پوشش من ساده بود. روپوش و روسری ساده و بلند. با وجود این، پدر ثمینه پیشنهاد داد که یک دست لباس بلوچی بپوشم و چادر سیاه سر کنم. یک دست پیراهن و شلوار زیبای سوزن‌دوزی شدۀ نو هم برایم آماده کرده بودند. نقش‌های روی پیراهن قابی پر از رؤیا بود و طرح و رنگ چشم‌نواز آن هوش از سرم برده بود. دلم می‌خواست به احترام میزبانم لباس را بپوشم اما فکر چادر منصرفم کرد. سر کردن چادر با وجود کوله‌پشتی و دو فرزند کوچکم برایم سخت بود. عذرخواهی که کردم، پدر ثمینه برایم توضیح داد که در ایرانشهر هیچ زن اصیلی بدون چادر حتی تا دم در خانه‌اش هم نمی‌رود و معمولاً در آنجا به زنان بدون چادر نگاه خوبی نمی‌شود. دغدغه‌هایشان را می‌فهمیدم. توضیح دادم با همۀ احترامی که برای فرهنگ اصیل بلوچستان قائلم، به نظرم با امکانات بالقوۀ گردشگری که در بلوچستان وجود دارد و توسعه‌ای که ناگزیر خواهد داشت، کم‌کم ضمن حفظ ارزش‌های فرهنگی بومی ظرفیت جامعه در پذیرش شکل‌های متفاوت پوشش بالا خواهد رفت. پدر ثمینه چیزی نگفت اما برای من لبخند و نگاه حمایتگرش نشان تأیید بود.

امنیت منطقه بهتر از چیزی است که فکر می‌کنید اما…

ثمینه تحصیل‌کرده و شاغل است. یک دختر خردسال دارد و از زنان توانمند و فعال حوزۀ زنان و کودکان در ایرانشهر است. بارها از او دربارۀ امنیت شهر و کلاً امنیت بلوچستان پرسیده‌ام. روایت ثمینه با آن تصویری که در ذهن اکثر مردم است تفاوت دارد. اما تأکید می‌کند که اوضاع آن‌قدرها هم که کوله‌گردها از گردش یک‌روزه در ایرانشهر می‌گویند گل و بلبل نیست.

می‌گوید ایرانشهر محله‌های مختلفی دارد که هر کدام قوم و طایفۀ خاصی را در خود جای داده‌اند. آنها هنوز هم اختلافات قومی را بین خودشان حل‌و‌فصل می‌کنند و به قانون و دادگاه و مراجع قضایی اعتقاد چندانی ندارند. به همین دلیل، در طول این سال‌ها، موارد زیادی از نزاع‌های خونین و خشونت‌بار پیش آمده و هنوز هم کم‌و‌بیش رخ می‌دهد. اما، فارغ از این اختلافات قومی، برای دیگر شهروندان معمولاً امنیت نسبی فراهم است. در سال‌های اخیر، تلاش زیادی شده تا بستر مناسب‌تری برای حضور زنان در جامعۀ سنتی ایرانشهر فراهم شود. حالا دانشگاه ایرانشهر دانشجویان دختر زیادی دارد و در ادارات و مؤسسات هم زنان بسیاری مشغول کارند.

پدران و برادرانمان دشمن ما نیستند

در ایرانشهر غیر از ثمینه دوستان دیگری هم دارم. دوستان مهربان و معرکه‌ای که هر کدام نماد توانمندی، شکوه و اصالت دختران و زنان بلوچ هستند و زندگی‌ هر کدام حکایت تلاش خستگی‌ناپذیری است که می‌توان بارها شنید و تعریف کرد و خسته نشد. زهرا یکی از آنهاست. ۳۲‌ساله و مادر دو دختر است، لیسانس آی‌تی دارد. از زهرا که دربارۀ محدودیت‌های زنان در ایرانشهر می‌پرسم اول خندۀ دلنشینی تحویلم می‌دهد. می‌گوید: «محدودیت که همه جا هست. اینجا هم فعالیت اجتماعی زنان محدودیت‌ها و موانع خودش را دارد، اما بر اساس نگرش و فرهنگ هر خانواده هم این سختگیری‌ها کم و زیاد می‌شود.» از او دربارۀ دخترهایش می‌پرسم و اینکه آیا نگران بزرگ شدن آنها در این شرایط نیست. نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید: «ما برای سنت‌ها و فرهنگمان ارزش زیادی قائلیم. می‌دانیم سختی‌هایی وجود دارد. می‌دانیم پدرها و برادرهایمان ممکن است گاهی از فعالیت‌های اجتماعی‌مان حمایت نکنند یا حتی مخالف سرسخت آن باشند. اما دست‌کم برای من حفظ حرمت مردهای خانواده‌ام مهم است. وقتی همسرم می‌داند چقدر برایش احترام و ارزش قائلم احساس نمی‌کند که می‌خواهم برای به دست آوردن حقوق انسانی‌ام با او بجنگم. مخالف اینم که به بهانۀ حقوق زنان رودرروی پدرهایمان و ریش‌سفیدهای خانواده‌ بایستیم. آنها دشمن ما نیستند و اگر قرار است تغییری اتفاق بیفتد باید جامعه شرایط پذیرش آن را داشته باشد.»

عابده یکی دیگر از دوستان ایرانشهری‌ است. او هم انتظار تغییری بزرگ و ناگهانی در جامعه‌اش را ندارد. از زندگی در ایرانشهر با همۀ محدودیت‌هایی که شهرستان نه‌چندان بزرگی در قلب جامعۀ سنتی بلوچ دارد ناراضی نیست و مثل زهرا فکر می‌کند آرام‌آرام می‌شود اوضاع را برای حضور بیشتر زنان در جامعه فراهم کرد.

 

تلخی‌ها هم زیاد است

تا اینجا همه چیز به نظرم عادی است و دست‌کم بین پیش‌فرض‌های ذهنی خودم و واقعیت جامعۀ بلوچ تعارض چندانی ندیده‌ام. اما فاطمه روایت دیگری دارد. در نوجوانی به او تجاوز شده و هیچ کدام از اعضای خانواده‌اش از این فاجعۀ تلخ باخبر نیستند. فاطمه روزهای تلخی را با افسردگی حاد سپری کرده بدون آنکه مشاور، روان‌شناس یا دوست و کمک‌حالی دور و بر خود داشته باشد یا دست‌کم از حمایت خانواده برخوردار باشد. شنیدن قصۀ فاطمه و دیدن چهرۀ درهم‌شکسته و رنجورش غم دنیا را بر سرم می‌ریزد.

مریم سال‌هاست که به‌عنوان مددکار اجتماعی در ایرانشهر کار می‌کند. از او دربارۀ موارد شبیه به ماجرای فاطمه و فراوانی آن می‌پرسم. سری به‌تأسف تکان می‌دهد و می‌گوید آسیب‌های اجتماعی این‌چنینی در ایرانشهر پرتکرار است: «اغلب این موارد، به دلایل مختلف و مهم‌تر از همه ترس از بی‌آبرو شدن خانواده، حتی به مراکز مشاوره هم ارجاع داده نمی‌شوند. با این حال، تعداد گزارش‌هایی از این دست کم هم نیستند.» مریم می‌گوید: «شاید باورش سخت باشد اما در همین جامعۀ سنتیِ نسبتاً بسته زنان روسپی وجود دارند که در محلات پرآسیب شهر زندگی می‌کنند. زنان و دخترانی که مردها و پدرهایشان آنها را به دلیل فقر و اعتیاد در اختیار مردان دیگر قرار می‌‌دهند.»

در ایرانشهر، اعتیاد زنان هم مسئله‌ای جدی است. مصرف قلیان در میان زنان رایج است و بسیاری از آنان به قلیان اعتیاد دارند. مصرف مواد‌مخدر سنتی و صنعتی هم رواج نسبتاً بالایی دارد. آقای س.، از فعالان اجتماعی ایرانشهر، از تلاش‌های انجام‌شده در سال‌های اخیر به منظور هدفمند کردن اوقات فراغت زنان و دختران و تأمین سلامت و بهداشت آنها می‌گوید: «احداث پارک بانوان و توسعۀ فضاهای آموزشی، فرهنگی و ورزشی برای دختران و زنان از اقدامات خوبی است که شهرداری و سایر نهادهای مرتبط انجام داده‌اند. هر چند هنوز تا فراهم شدن زیرساخت‌های مناسب و کافی برای فعالیت‌های آموزشی، فرهنگی و هنری زنان راه زیادی در پیش است.» او معتقد است: «این‌طور هم نیست که همۀ پدران و شوهران بلوچ با فعالیت دختران و زنانشان مخالف باشند. اتفاقاً در فرهنگ بلوچ مردها بسیار خانواده‌دوست‌اند و این‌جور نیست که خانه برای زنان و دختران مثل زندان باشد. زن‌ها درس می‌خوانند، کار می‌کنند، سفر می‌روند و علایقشان را تا جایی که با ارزش‌های خانوادۀ بلوچ تعارض نداشته باشد دنبال می‌کنند.»

آقای س. بیراه نمی‌گوید. مدتی قبل خبردار شدم که گروهی از دوستان ایرانشهری‌ام با حمایت خانم افسانه احسانی، که از تسهیلگران توانمند و باتجربه در توان‌افزایی جوامع محلی هستند، عروسک بومی بلوچستان را احیا کرده‌اند. دختران و زنان ایرانشهری در زمستان ۹۶ برای رونمایی از دهتوک، عروسک بومی‌شان، به تهران دعوت شدند. حضور آنها در تهران با آن لباس‌های باشکوه محلی و فرهنگ و ادب مثال‌زدنی تحسین همه را برانگیخت. زنانی که به‌عنوان سفیران فرهنگی بلوچستان مهمان پایتخت شده بودند تا تصویر واقعی‌تری از این منطقه به نمایش بگذارند.

 

خبری که همه چیز را به هم ریخت

اما قصۀ زنان و دختران ایرانشهر آن‌طور که من آرزویش را داشتم پیش نرفت. خبری که در آخرین روزهای بهار ۹۷ و بعد از خطبه‌های نماز عیدفطر در ایرانشهر پخش شد بسیاری از‌جمله مرا در شوکی عمیق فرو برد. مولوی طیب، خطیب نماز جمعۀ ایرانشهر، در سخنانی از ماجرای هولناک تجاوز به ۴۱ دختر در ایرانشهر پرده برداشت. این افشاگری در همان دقایق نخست تیتر اول اخبار شد و هشتگ دختران ایرانشهر در شبکه‌های اجتماعی داغ شد. در حالی‌ که هنوز هیچ مرجع رسمی و قضایی در این مورد اظهارنظری نکرده و صحت و سقم ماجرا مشخص نبود، همگان خواستار رسیدگی و محاکمۀ متهمان شدند.

کمی بعد از افشاگری مولوی طیب، فرماندار ایرانشهر اعلام کرد که هنوز زوایای مختلف این ماجرا بررسی نشده و ابهامات زیادی وجود دارد. صحبت‌های فرماندار این شائبه را در اذهان ایجاد کرد که شاید مسئولان دولتی می‌خواهند پرده‌پوشی کنند و غائله را بخوابانند. ابتدا جمعی از مردان در تجمعی مسالمت‌آمیز مقابل فرمانداری ایرانشهر گرد آمدند و سپس نوبت زنان شد. تجمع زنان با دعوت فرماندار و شورای تأمین شهرستان به سالن اجتماعات فرمانداری هدایت شد و، در فضایی آرام و با رعایت احترام، زنان دغدغه‌های خود را مطرح کردند. فرماندار با دادن این قول که پیگیر ماجرا خواهد بود از زنان خواست آرامش خود را حفظ کنند و اجازه بدهند، در فضایی به دور از احساسات و شایعه‌پراکنی، نیروهای مسئول کار رسیدگی به پرونده را پیگیری کنند.

 

در شبکه‌های اجتماعی چه گذشت؟

اما در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی احساسات قابل‌کنترل نیست. شایعه پشت شایعه ادامه یافت و هر کسی از ظن خود ماجرا را تحلیل کرد. عده‌ای می‌گفتند چطور کسانی که با حضور زنان در جشن ختم قرآن و حتی شرکت کردنشان در نماز عید فطر مخالف بوده‌اند حالا از حقوق زنان و دختران حرف می‌زنند. به عقیدۀ این گروه همۀ این افشاگری‌ها و سر‌و‌صداها برای این بود که در خانواده‌ها احساس ناامنی ایجاد شود تا محدودیت‌های بیشتری برای حضور زنان و دختران در فضای عمومی اعمال کنند.

عده‌ای دیگر اما مولوی طیب را روحانی مردمی دانستند و گفتند او برای آنکه بتواند ماجرای تجاوز به دختران را پیگیری کند و نگذارد دختران بیشتری مورد تعدی قرار بگیرند مجبور شده افشاگری کند و از مردم کمک بگیرد. مولوی طیب که بر خلاف مولوی کریم‌زایی، دیگر خطیب نماز جمعۀ ایرانشهر، جوان است و پیش از او پدرش نیز خطیب نماز جمعۀ شهر بوده معتمد بسیاری از مردم شهر است و مقبولیت بسیاری نزد آنها دارد.

تجمع‌هایی له و علیه…

کمی بعد از برگزاری تجمع‌ها، در بیست‌و‌هشتم خرداد ۹۷، دادستان کل کشور ضمن تکذیب خبر تجاوز به دختران ایرانشهر از تعقیب عاملان نشر این ادعا سخن گفت. این سخنان باعث شد تجمع گسترده‌ای در حمایت از مولوی طیب در ایرانشهر برگزار شود. در حالی که مراجع ذیربط دربارۀ پرونده و ابهامات آن موضع مشخصی نگرفته و اطلاع بیشتری در اختیار مردم نگذاشته‌ بودند، دامنۀ تجمع‌ها در حمایت از دختران ایرانشهر به شهرهای دیگر هم رسید. در چهارراه ولیعصر تهران، عده‌ای از دختران با در دست گرفتن پلاکاردهایی حمایت خود را از دختران آسیب‌دیدۀ ایرانشهر اعلام و آنها را تشویق کردند سکوت خود را بشکنند.

 

فعالان اجتماعی؛ نگران و سرخورده

در ایرانشهر اما حس سرخوردگی میان فعالان اجتماعی و به‌ویژه میان زنان موج می‌زند. همان عدۀ اندکی که تا پیش از این پیگیر وضعیت دختران آسیب‌دیدۀ احتمالی بودند حالا حاضر به صحبت در این‌باره نیستند. یکی از آنها می‌گوید: «حس می‌کنم همۀ ما در یک بازی و نمایش گیر افتاده‌ایم. انگار عده‌ای با هدف خانه‌نشین کردن دوبارۀ زنان و دختران این نمایش را ترتیب داده‌اند.» او معتقد است: «با این اتفاق ده سال به عقب برگشتیم و تلاش‌های جامعۀ مدنی در همۀ این سال‌ها به باد رفت. حالا دوباره باید از اول شروع کنیم تا اعتماد مردان و خانواده‌ها جلب شود و مانع حضور زنان در جامعه نشوند.»

فائزه، یکی دیگر از زنان فعال ایرانشهر، با خشم و بغض می‌گوید: «دلم نمی‌خواست اسم دختران شهرم با چنین ماجرایی سر زبان‌ها بیفتد. این‌قدر سیاه‌نمایی به بهانۀ حمایت از حقوق زنان ایرانشهر واقعاً لازم نبود.»

 

آموزش، آموزش و باز هم آموزش

از پریسا که مددکار است و تجربۀ فعالیت در اورژانس اجتماعی ایرانشهر را دارد می‌پرسم: «اگر قرار باشد پایان قصۀ دختران ایرانشهر را بنویسی، چه می‌نویسی؟ اگر قرار باشد چیزی برای زنان و دختران ایرانشهر مطالبه کنی، چه می‌خواهی؟» دل توی دلم نیست که پریسا چه می‌گوید. او که در دلش صدها قصۀ تلخ از دختران و زنان فراری، معتاد، آسیب‌دیده و در معرض آسیب شهرش دارد، می‌گوید: «اینجا در شهر من جای آموزش خالی است، جای سازمان‌های مردم‌نهادی که برای آگاه‌سازی و آموزش مردم در کف محلات تلاش کنند، جای نیروهای داوطلبی که کمک کنند شهر جای امن‌تری برای همۀ شهروندانش باشد، فرقی نمی‌کند کودک باشند یا زن یا مرد.»

  • پرنیان
  • ۰
  • ۰

رحیمه پرویزپور بیست‌وهشت‌ساله و متولد روستای ابتر از توابع شهرستان ایرانشهر بلوچستان است. ابتر حدود سه‌هزار نفر جمعیت دارد که بلوچ و اهل تسنن‌ هستند. رحیمه مهندسی کامپیوتر خوانده و گویا از قدیم الفتی دیرینه با کتاب داشته است. می‌گوید وقتی کتاب می‌خواند آرام می‌شود، افق ذهنش گشوده می‌شود و پرندۀ خیالش پر‌و‌بال می‌گیرد. شاید لابه‌لای سطور همین کتاب‌ها بود که اولین بار خواب‌هایی دور و دراز و شیرین برای روستا و مردمانش دید و جسارتی در خودش کشف کرد که انتظارتش را نداشت. رحیمه سال ۹۶ به‌عنوان اولین و تنها زن روستا در انتخابات شورای شهر و روستا شرکت کرد. البته او با مخالفت بزرگان فامیل مجبور به انصراف شد اما از پا ننشست و به جست‌وجوی راه‌های دیگری برای تحقق رؤیایش برآمد که از زبان خودش شنیدنی‌تر است.

«فقط چند ساعت باقی مانده بود تا پایان مهلت قانونی ثبت‌نام. بخشداری شلوغ بود. دل توی دلم نبود. دست‌هایم از هیجان و اضطراب می‌لرزید و قلبم تند می‌کوبید. شناسنامه و فتوکپی مدارک تحصیلی‌ام زیر چادرم بود، اما با این حال فکر می‌کردم همۀ آدم‌های توی راهرو دلیل آمدنم را به آنجا فهمیده‌اند و دارند با سرزنش و تعجب نگاهم می‌کنند.»

دختر کوچکی با لباس زیبای بلوچی می‌آید و در گوش رحیمه چیزی می‌گوید. سه دختر حدوداً هشت‌‌ساله گوشه‌ای از اتاق کاهگلی که حالا به همت رحیمه تنها کتابخانۀ روستا شده است روی زمین نشسته‌اند و نقاشی می‌کنند. با گذشت نزدیک به یک سال از ثبت‌نام شورا، هنوز هم موقع تعریف کردن ماجرا صدایش از شوق و هیجان می‌لرزد. می‌خندد و دست‌هایش را نشانم می‌دهد که عرق کرده‌اند.

«تصمیمم را گرفته بودم و می‌دانستم هر طور شده می‌خواهم در انتخابات شرکت کنم. روستایمان را دوست داشتم. می‌دانستم هر طور شده باید کاری برای مردم بکنم، برای زنان و کودکان روستا که اغلب نیازهایشان دیده نمی‌شد. شوراهای قبل، با وجود زحمت زیادی که کشیده بودند، بیشتر تلاششان صرف برطرف کردن مشکلات عمرانی روستا شده بود. شاید حق هم داشتند اما دیگر وقتش بود که برای زنان، برای بهداشت، آموزش و اوقات فراغت زنان و کودکان کاری انجام بشود.»

نفس عمیقی می‌کشد. صدایش آرام می‌شود. پسر نوجوانی می‌آید و کتاب‌هایش را تحویل می‌دهد و می‌رود. رحیمه با غرور رفتنش را نگاه می‌کند و نگاهش روی در ثابت می‌ماند.

«پدر و برادرهایم پشتم بودند. دایی بزرگم و برادر بزرگم تشویقم می‌کردند. از قبل متن سخنرانی‌های تبلیغاتی‌ام را با کمک دوستانم آماده کرده بودم. فضای مجازی برای زنانی مثل من که در محیط‌های سنتی‌تر و بسته‌تر زندگی می‌کنند و حضورشان در جامعه محدودیت‌های بیشتری دارد غنیمت بزرگی بود. تصمیم گرفته بودم بخش زیادی از حرف‌هایم را در همان گروه‌های مجازی بزنم و امیدوار باشم که مردم و به‌خصوص زنان روستایمان حرف‌هایم را بشنوند و همراهی‌ام کنند.»

مکثی طولانی می‌کند. انگار بخواهد تمام جزئیات آن روزها را لابه‌لای خاطراتش پیدا کند و نشانم بدهد. دو پسر کوچک هم به کتابخانه می‌آیند. تمیزی پیراهن و شلوار بلوچی‌شان به چشمم می‌آید. از رحیمه دربارۀ مسابقه‌ای که ظاهراً قرار است در روستا برگزار شود سؤال می‌کنند و آنها هم گوشه‌ای دیگر روی صندلی‌های پلاستیکی می‌نشینند و کتاب‌ها را ورق می‌زنند. برق خاصی در چشمان رحیمه می‌دود.

«مادرم اوایل موافق تصمیمم نبود. نگران بود که از حرف‌های دیگران برنجم و زندگی خانوادگی‌ام آسیب ببیند. اما وقتی دید شوهرم پشتم است و حمایتم می‌کند او هم حامی‌ام شد. سخت بود، خیلی سخت. این چیزها در روستای ما مرسوم نیست و زنان با محدودیت‌های زیادی در فعالیت‌های اجتماعی روبه‌رو هستند. اینکه بتوانی عزیزانت را در این شرایط متقاعد کنی که قوی هستی و می‌توانی برای بهتر شدن اوضاع کاری بکنی خیلی سخت است.»

دخترها و پسرها که با لباس فرم مدرسه از راه می‌رسند رشتۀ کلام رحیمه گم می‌شود. عذرخواهی می‌کند و می‌رود سراغ بچه‌ها. دختر کوچک خودش که توی اتاق دیگر خواب بود حالا از سر و صدا بیدار شده و در آستانۀ در مادرش را جست‌وجو می‌کند.

«در روستای ما، مثل خیلی جاهای دیگر، بیشتر دخترها را در سن کم شوهر می‌دهند و زود هم باید بچه‌دار شوند. اما من نوزده‌سالگی ازدواج کردم و دخترم هم چهار سال بعد به دنیا آمد. قصد نداشتم به این زودی بچۀ دیگری بیاورم. اما می‌دانستم زنان روستا به محض آنکه از کاندیدا شدنم باخبر شوند نصیحتم می‌کنند که بنشینم خانه و بچه بیاورم و شوهرم را نگه دارم. به‌خصوص که در سال‌های گذشته سنتی‌های افراطی تلاش زیادی کرده بودند تا زن‌ها را، به بهانۀ محافظت از دین، بیش از همیشه در خانه بنشانند. می‌دانستم راه سختی پیش رویم است و باید خودم را آماده می‌کردم که در عین احترام به اعتقادات مردم روستا و فامیلمان برای بهتر شدن اوضاع زنان روستا تلاش کنم.»

حالا دیگر صدا به صدا نمی‌رسد. بچه‌ها بازی می‌کنند و صدای خنده‌هایشان بلند است. رحیمه می‌رود و چند دقیقه بعد با دو دختر جوان برمی‌گردد. دخترها مراقبت از کتابخانه و بچه‌ها را به عهده می‌گیرند و ما می‌رویم انتهای حیاط کتابخانه زیر سایۀ درخت کُنار می‌نشینیم.

«همه‌چیز داشت خوب پیش می‌رفت و من با شوق و البته اضطراب خودم را برای رقابتی سخت با مردان روستا آماده می‌کردم تا اینکه چند روز مانده به انتخابات عموی بزرگم شخصاً به دیدنم آمد. آمده بود تا از من بخواهد کناره‌گیری کنم. عمویم برایم خیلی عزیز است و دلم نمی‌خواست روی حرفش حرفی بزنم، اما تصمیمم برای ادامۀ راه قطعی بود. محکم و قاطع به عمویم گفتم که کنار نمی‌روم. حاج‌عمویم خیلی صحبت کرد و گفت که با این کارم آبروی فامیل می‌رود و اسممان می‌افتد سرِ زبان مردم. پدرم که بزرگ‌ترین حامی‌ام بود تحت‌تأثیر حرف‌های عمویم کمی عقب‌نشینی کرده بود، اما هنوز می‌گفت اگر من خودم بخواهم پشتم می‌ایستد. و صد‌البته که من می‌خواستم بمانم. دیگر چیزی به انتخابات نمانده بود که این بار عموی دومم به نمایندگی از مردان فامیل به دیدنم آمد. خواسته‌اش همان بود که عموی بزرگم گفته بود؛ اینکه کنار بکشم و اسم طایفه‌مان را سرِ زبان مردم نیندازم. می‌فهمیدم چقدر مضطرب و نگران‌اند. دلم نمی‌خواست ناراحتشان کنم، اما می‌دانستم تصمیمی که گرفته‌ام درست است و نباید به هیچ قیمتی عقب‌نشینی کنم.»

چند نفری از زنان روستا با لباس‌های رنگ‌به‌رنگِ زیبا می‌آیند و با رحیمه سلام‌و‌علیک می‌کنند. یکی‌شان بچۀ کوچکی به بغل دارد و انگار موضوع صحبتشان مریضی همان کودک است. رحیمه به من اشاره می‌کند و به فارسی می‌گوید بعد از اینکه حرف‌هایش با من تمام شد می‌رود دیدنشان. زن‌ها می‌روند سمت کتابخانه و کمی دورتر از ما زیر سایۀ دیوار کاهگلی می‌نشینند.

«بعد از رفتن عموی دومم، نگرانی و تردید را به‌وضوح در چهرۀ پدر و مادرم دیدم. عمویم قاطعانه گفته بود باید انصراف بدهم. گفته بود  نمی‌شود یک زن در جلسات شورا شرکت کند، نمی‌شود با مرد و زن و غریبه و آشنا سر و کار داشته باشد و این چیزی نیست که مردم روستا قبول کنند. عمویم قاطعانه گفته بود کسی به زن رأی نمی‌دهد و بهتر است خودم با احترام کنار بکشم. راستش دلم می‌خواست بمانم و با همۀ این تفکرات که می‌دانستم اشتباه هستند بجنگم. دلم می‌خواست بروم و با تک‌تک مردان روستا حرف بزنم و متوجهشان کنم که حضور یک زن در شورا چقدر می‌تواند به نفع همۀ اهالی باشد. اما می‌دانستم باید صبورتر باشم. نمی‌خواستم مردان فامیل و روستایمان فکر کنند می‌خواهم با عقایدشان بجنگم. جنگ کار من نبود. من می‌خواستم کاری کنم که حال زنان روستایمان خوب باشد و فکر می‌کردم خوب بودن حال آنها باعث می‌شود اوضاع برای مردان هم بهتر شود. اما برای رسیدن به این هدف باید با مدارا و انعطاف بیشتری قدم برمی‌داشتم.»

هر کدام از مردهای روستا که سوار بر موتور یا پیاده از کنار حیاط کوچک کتابخانه رد می‌شوند با رحیمه سلام‌و‌علیک می‌کنند. رحیمه می‌خندد و برای دخترکش که به سمتش می‌دود دست تکان می‌دهد.

«اینجا خانۀ مادربزرگم بود که چند سالی خالی بود. بعد از اینکه از نامزدی شورا کناره‌گیری کردم تا مدت‌ها فکرم مشغول این بود که چه کاری می‌توانم بکنم. هدفم بودن یا نبودن در شورا نبود. می‌خواستم کمک‌حال مردم روستا باشم و کاری برایشان انجام بدهم. چون اهل کتاب بودم از قدیم کتابخانۀ پر‌و‌پیمانی داشتم. با خودم فکر کردم اگر کتاب برای من این‌قدر مفید است، پس اگر یک جامعه کتابخوان باشد، چه می‌شود؟»

این‌طوری است که رحیمه سبدش را پر از کتاب می‌کند و به خانۀ هر دوست و آشنا و فامیلی که می‌رود به همۀ اعضای خانواده کتاب امانت می‌دهد. کم‌کم زن‌های روستا هم علاقه نشان می‌دهند و سبد سیار کتاب جای خودش را در دل اهالی باز می‌کند. رحیمه هم بیش از پیش به کار دل می‌دهد.

«رفتم از شورا خواستم یک کتابخانۀ واقعی در روستا احداث کنند. گفتند بودجه ندارند و فعلاً نمی‌شود. اما من وقتی شور و شوق همه به‌خصوص بچه‌ها را دیدم تصمیم گرفتم هر طور شده روستا را صاحب کتابخانه کنم. مدتی گذشت تا یاد خانۀ قدیمی مادربزرگ مرحومم افتادم که سه سالی می‌شود از پیش ما رفته. خانه بدون استفاده مانده بود. با مشورت چند تن از دوستان به این نتیجه رسیدم که خانۀ مادربزرگم با کمی بازسازی می‌تواند مکان مناسبی برای کتابخانه باشد. بلافاصله دست‌به‌کار شدم و با همان صد جلد کتابی که در کتابخانۀ شخصی‌ام داشتم و صد جلد کتابی که دوست عزیزی برایم هدیه آورده بود کار را شروع کردم. اوایل نه قفسه داشتم و نه جایی مناسب برای قرار دادن کتاب‌ها. آنها را روی طاقچه‌های خانه چیدم. بعد که دوستی مرا به خیران معرفی کرد تعدادی کتاب کودک دریافت کردم که آنها را با ریسمان روی دیوارها آویزان کردم و با همکاری بچه‌های روستا برای کتابخانه تبلیغ کردیم. شکر خداوند، کم‌کم آوازۀ کتابخانه در کل روستا پیچید و از خود روستا هم خیرانی به یاری‌ام آمدند. با کمک دوستانم در ایرانشهر و شهرهای دیگر قفسه و میز و صندلی تهیه کردیم و کتاب‌های زیادی به کتابخانه‌مان اهدا شد. بعد به فکرم رسید موزۀ کوچکی هم داشته باشیم که معرف میراث فرهنگی روستایمان باشد. حالا ابتر یک موزۀ زیبا هم دارد؛ موزه‌ای که از لباس عروسی مادربزرگم تا اشیای قدیمی پدرها و پدربزرگ‌هایمان در آن نگهداری می‌شود. کودکان روستا هم، غیر از کتاب خواندن، فعالیت‌های دیگری مثل نقاشی، درست کردن روزنامه‌دیواری و بازی‌های گروهی انجام می‌دهند. حتی جشنواره‌های فرهنگی و ورزشی داریم. زن‌ها هم می‌آیند و کمک می‌کنند. جشنوارۀ غذاهای محلی‌ هم داریم. این همان چیزی بود که آرزویش را داشتم؛ اینکه بچه‌های روستا در محیطی شاد و با بوی کتاب بزرگ شوند و کلمۀ محرومیت از کنار اسم روستا برداشته شود.»

سارا، دختر کوچک رحیمه، توی بغل مادرش می‌نشیند و با ذوق عروسکش را نشان من و او می‌دهد؛ عروسکی که شبیه خودش است، با موهای سیاه بافته‌شده در دو طرف صورتش و لباس سوزن‌دوزی‌شدۀ بنفش. رحیمه به عروسک اشاره می‌کند و می‌گوید: «چند وقت پیش همراه گروهی از دوستانم تصمیم گرفتیم عروسک بومی خودمان را احیا کنیم؛ عروسکی که مادربزرگ‌هایمان با دست‌های خودشان برایمان درست می‌کردند. خیلی از بچه‌های ما هیچ‌چیز دربارۀ این عروسک‌ها نمی‌دانستند. اصلاً ندیده بودند که بدانند. با دوستانم سراغ گیس‌سفیدهای فامیل رفتیم و خواهش کردیم دوباره برایمان عروسک درست کنند. اولش مقاومت می‌کردند و می‌گفتند اینها به چه دردی می‌خورد. بچه‌ها عروسک‌های مغازه‌ها را بیشتر دوست دارند. اما حالا می‌بینند که بچه‌ها عاشق «دُهتوک»‌های زیبای بلوچی شده‌اند. فکر کنم حالا همۀ زنان روستا ساختن عروسک یادشان آمده باشد.»

  • پرنیان