روز پنجشنبه، ۷ دی ۹۶، در حالی که شبکههای خبری و کانالهای تلگرامی پر بود از خبر تجمعات اعتراضی مردم در شهرهای مشهد و نیشابور، تصویر زنی در میان اخبار منتشر شد که با بلوز و شلوار تیره بر بالای یک بلندی در خیابان انقلاب ایستاده و شال سفیدی را بر یک چوب آویخته بود. در هفتههای پیش از آن هم دستکم دو ورزشکار زن ایرانی، تکتم آخوندزاده، از ورزشکاران تیم ملی قایقرانی، و درنا ماهینی، قهرمان دوومیدانی، در اینستاگرام خود به حجاب اجباری اعتراض کردند. از آنها خواسته شد که از حرکت خود اعلام برائت کنند. تکتم آخوندزاده اعتراض خود را با شعری از هیلا صدیقی همراه کرد و در اینستاگرامش نوشت: «خانهات را باد برد/تو هنوزم نگران وزش باد در موی منی؟». درنا ماهینی هم جواب تندی داد.
روز پنجشنبه، ۷ دی ۹۶، در حالی که شبکههای خبری و کانالهای تلگرامی پر بود از خبر تجمعات اعتراضی مردم در شهرهای مشهد و نیشابور، تصویر زنی در میان اخبار منتشر شد که با بلوز و شلوار تیره بر بالای یک بلندی در خیابان انقلاب ایستاده و شال سفیدی را بر یک چوب آویخته بود. در هفتههای پیش از آن هم دستکم دو ورزشکار زن ایرانی، تکتم آخوندزاده، از ورزشکاران تیم ملی قایقرانی، و درنا ماهینی، قهرمان دوومیدانی، در اینستاگرام خود به حجاب اجباری اعتراض کردند. از آنها خواسته شد که از حرکت خود اعلام برائت کنند. تکتم آخوندزاده اعتراض خود را با شعری از هیلا صدیقی همراه کرد و در اینستاگرامش نوشت: «خانهات را باد برد/تو هنوزم نگران وزش باد در موی منی؟». درنا ماهینی هم جواب تندی داد.
این موارد نشان میدهد که مسئلۀ پوشش تا چه حد برای نسل امروز زنان ایران جدی است. این در حالی است که مدتی قبل هواداران فوتبال ایران به مجری مراسم قرعهکشی جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه توصیه کردند لباس «مناسب» بر تن کند تا این مراسم به صورت زنده از تلویزیون ایران پخش شود. درخواست هواداران ایرانی از ماریا کوماندنایا در اینستاگرام او از آن رو صورت گرفت که صداوسیما معمولاً برای نشان ندادن زنانی که پوشش مناسب با معیارهای این شبکه را ندارند از تصاویر ضبطشده استفاده میکند. رویدادهایی مانند افتتاحیۀ المپیک یا قرعهکشی جام جهانی برزیل به همین دلیل به صورت کامل از تلویزیون پخش نشدند. همچنین مسابقات قهرمانی شطرنج زنان سال ۲۰۱۷، که قرار بود در ایران برگزار شود، بحثها و مناقشاتی را دربارۀ حجاب اجباری پدید آورد. علاوه بر اینها، اعضای مرد کادر فنی و تیم همراه کاروان ورزشی زنان ـ که از کشورهای دیگر در مسابقاتی که در ایران برگزار میشود حضور مییابند ـ حق همراهی تیم خود را در سالنهای ورزشی ندارند. در اواخر پاییز امسال، انتشار عکسهایی از مربی تیم ملی کبدی تایلند، که با روسری در سالن برگزاری مسابقات قهرمانی زنان آسیا در گرکان حضور داشت، به موضوع شوخی و تمسخر کاربران شبکههای اجتماعی و افکار عمومی در ایران بدل شد. البته، پس از انتشار این تصاویر، فدراسیون کبدی عمل مربی تیم تایلند را محکوم کرد و توضیح داد که هیچکس به او نگفته روسری بر سر کند و این کار ابتکار شخصی خود او بوده تا بتواند در سالن حضور یابد و تیمش را هدایت کند. در مورد دیگری، در روزهای پایانی دیماه ۹۶، حجاب زن نوازندۀ چینی در شب سوم جشنوارۀ موسیقی فجر خبرساز شد و موجی از انتقادات به رفتار برگزارکنندگان مراسم به راه انداخت. در آن شب، شال یکی از نوازندگان زن از سرش سُر خورد و افتاد و مأمور حراست جشنواره به روی سن رفت تا شال او را به حالت اول بازگرداند.
اینها فقط گوشۀ کوچکی از مناقشاتی است که حول حجاب اجباری از همان سالهای ابتدای انقلاب تاکنون ایجاد شده است. این مطلب خلاصۀ پژوهشی است که نشان میدهد اجباری شدن حجاب در سالهای بعد از انقلاب نه لزوماً و صرفاً از رویکرد و منطقی استراتژیک و بالضروره، بلکه از کیفیتی «پیشامدی» برخوردار بوده است. پس میتوان به آن نگاهی دیگرگون داشت. این پژوهش همچنین گویای آن است که قانون حجاب نه صرفاً ناشی از اقتداری آمرانه بود و نه ناشی از خواست عمومی و پذیرش همۀ اقشار مردم، بلکه ناشی از وضعیت قمر در عقربی بود که نیروهای سیاسی و اجتماعیِ ظاهراً متعارض را در همداستانی با هم قرار داد.
این موضوع را با چند پرسش ساده پی میگیریم. چه شد که حجاب در سالهای اول بعد از انقلاب به قانونی لازمالاجرا برای نهادهای حاکمیتی و واجبالاطاعه برای عموم زنان شهروند جمهوری اسلامی تبدیل شد؟ آیا حکومت برآمده از انقلاب و عاملان و مؤسسان آن پیش از وقوع انقلاب قصد داشتند پوشش اسلامی-فقهی را به یکی از ضروریات و قوانین رسمی حکومت جدید بدل کنند؟ آیا اجباری شدن حجاب برای زنان امری محتوم و استراتژیک و محاسبهشده بود یا رویدادی پیشامدی و نتیجۀ همآیند شدن حوادث و نیروهای اجتماعی و سیاسی و برخی اشتراکات نظری و عملی بین نیروهای مستقر در قدرت؟! خلاصه آنکه، اجباری شدن حجاب از کدام آبشخور نظری و فرهنگی تغذیه شد؟
آرمان استقلالخواهی از کجا آمد؟
در دوران سلطنت محمدرضا شاه به تأسی از رضاشاه روند مدرنیزاسیون و گوشهنشین کردن علما ادامه پیدا کرد. نُه سال بعد، در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹، جنبش ملی شدن صنعت نفت، با هدف رهایی از یوغ استثمار بریتانیا، به رهبری دکتر مصدق به پیروزی رسید. سه سال بعد از این واقعه، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با حمایت امریکا و با هدف سرنگونی دولت مردمی مصدق رخ داد و دورۀ اختناق شدید سیاسی در ایران آغاز شد.
در سالهای پس از کودتا، ترس و نفرت از کشورهای بیگانه و دشمنان ملت به اوج خود رسیده بود. امریکایی بودن کودتا و انگلیسی خواندن انقلاب سفید محمدرضا شاه او را فردی وابسته تصویر کرد که استقلال عملی ندارد. محمدرضا شاه بیگانههراسی و استقلالخواهی ایرانیان را نادیده گرفته بود. در جریان نهضت مشروطیت نیز آن خواستی که وجه مشترک روشنفکران و علما محسوب میشد و حتی پس از شکست ائتلاف این دو جریان بر دیگر آرمانهای مشروطه رجحان یافت ایدۀ استقلالخواهی بود که نهایتاً به برآمدن رضاشاه بهعنوان پادشاهی مستقل و مقتدر انجامید.
با شروع سلطنت رضاشاه، اوضاع آنگونه که تصور میشد پیش نرفت. مدرنیزاسیون پهلوی اول و مواجهۀ او با روحانیت و نیروهای سنتی و بسط ایدههای ترقیخواهانه، که عموماً با تأیید و استقبال روشنفکران و مطبوعات آن دوران همراه بود، آرمان استقلالخواهی را بیش از پیش به محاق برد و تحت انقیاد شعارهای سکولار و تجددخواهانه قرار داد. جو حاکم بر فضای روشنفکری دورۀ اول سلطنت رضاشاه نیز بازتاب اندیشههای «ایرانشهری» و همچنین جدایی دین از سیاست بود و از همین منظر نیز به حمایت از رضاشاه و سلطنت او میپرداخت.۱ ناکامی رضاشاه در اجرای صورتبندیهای اجتماعی مورد نظرش و سقوط او از سوی انگلیس ملیگرایی ایرانشهری را با شکست مواجه کرد و جان تازهای به جریان روحانیت و تفکرات مذهبی بخشید، به شکلی که نوزده سال بعد، خلیل طهماسبی، از عناصر فداییان اسلام، بعد از ترور علی رزمآرا «قتل او را پیروی از تعالیم قرآن دانست».
از این رو، همانطور که گفته شد، به علت ناتوانی محمدرضا شاه از درک اندیشۀ استقلالخواهی ایرانیان و بیگانههراسی، که تا حد زیادی با شکلگیری گفتمان چپ در ایران تقویت شده بود، احساس ترس و گناه از گذار جامعهای سنتی به جامعهای مدرن در میان مردم تشدید میشد. این گفتمان، با تأسی از ایدههای پسااستعماری که پس از جنگ جهانی دوم بسط یافته بود و از جانب فلاسفۀ نو و پستمدرن تئوریزه میشد، سبب شد زمینهای مناسب برای گفتمان اسلام سیاسی فراهم شود. ایدههای چپ در مبارزه با امپریالیسم و بازگشت به خویشتن نیز تا حد زیادی با این گفتمان اشتراک داشت. نظام فرهنگی آن دوران ایران نیز تحتتأثیر چنین گفتمانی بود و آن را تقویت میکرد. در این نظام فرهنگی هنرهای جدیدی همچون سینما و رمان در کنار هنرهای قدیمی همچون شعر و ترانه عمدتاً حس نوستالژیکی از جامعۀ سنتی و آرام و ترس از واگذاشتن سنتهای دیرین در قبال الگوهای غربیشده را بازتاب میدادند.۲
ضدیت با غرب
افزون بر این، عناصر این گفتمان جدید نیز فقط در قالب واژگان دینی بیان نمیشدند و بیشتر حوزهای از تداخل عناصر گفتمانهای مختلف بودند که در این زمینه انتشار مییافت. پیشتر، غلبۀ گفتمان غربزدگی، که حول مؤلفههای «بازگشت به خویشتن» و «مقابله با تمدن غربی» تکوین یافته بود، امکان اتکا به سنتهای دینی را در این نبرد یادآور شده بود۳ اما با مطهری و شریعتی بود که حجاب وارد گفتمان اسلام سیاسی شد، با عناصری از گفتمانهای دیگر پیوند خورد و دلالتی فراتر از نمادی صرفاً مذهبی پیدا کرد. تأکید مطهری بر حضور زنان در عرصۀ عمومی به شرط رعایت پوشش اسلامی، گفتمان رایجی را که بر تقابل بین «محجبۀ منزوی» و «بیحجاب فعال» در عرصۀ عمومی مبتنی بود به چالش کشید.
در واقع، از میانۀ دهۀ ۱۳۵۰ بود که برخی دختران دانشجو در دانشگاهها، برای اینکه پیوند فرهنگی خود را با اسلام نشان دهند و بگویند که سنتهای اسلامی از نظر سیاسی و اخلاقی بهتر از تبلیغات رژیم است، یا صرفاً برای آنکه مخالفت خود را با رژیم به نمایش بگذارند، به پوشیدن لباسهای اسلامی روی آوردند.۴
متفکران کلیدی اسلام سیاسی و نهادینهسازی حجاب
آیتالله مطهری و دکتر علی شریعتی دو تن از متفکران کلیدی اسلام سیاسی در دهۀ ۱۳۵۰ بودند که در نهادینهسازی حجاب اسلامی برای زنان در جامعۀ اسلامی نقش کلیدی داشتند. مطهری در کتاب مسئله حجاب مینویسد سکسوالیتۀ زنان میتواند به «فتنه» منجر شود و توضیح میدهد که حجاب میتواند بین دو جنس مرز بگذارد و نظم اجتماعی را سامان دهد. او تأکید میکند در صورتی که حجاب وجود نداشته باشد «نیمی از جمعیت تبدیل به افراد بیکارهای میشوند که با لباسها و لوازم آرایشی بزک شدهاند و مردان را به سمت خود جذب میکنند».۵ هایده مقیسه، نویسندۀ کتاب پوپولیسم و فمینیسم در ایران، ادعا میکند اینکه مطهری برابری جنسیتی را مدلی غربی قلمداد کرد به این دلیل بود که میخواست قوانین استبدادی شاه را زیر سؤال ببرد بدون آنکه واکنش شدید پلیس رضاشاه را برانگیزد.
علی شریعتی نیز که در سوربن درس خوانده بود انتقادش را از سیاستهای نوسازی با مقابل هم قرار دادن «عروسک فرنگی رنگآمیزیشده» و «زن سادۀ مسلمانی که تفکری آزادانه دارد» صورتبندی میکند: «میبینی که چگونه دست ارتجاع و استعمار در هم فشرده شدهاند و هم را یاری میدهند تا همهچیز را در دنیای ما نابود کنند… تا از دختران ما عروسک فرنگیهای توخالی و بزککرده و گریمشدهای بسازند که نه احساس زن دیروز را دارند و نه شعور زن امروز را… که نه حوایند و نه آدم! نه همسرند و نه معشوق! نه زن خانهاند و نه زن کار! نه در برابر فرزند احساس مسئولیت میکنند و نه در برابر مردم!».۶ بر اساس دیدگاه شریعتی، زن ایرانی انسان معتقدی است که ارزشهای غربی را نفی میکند و به «خود» تحقق میبخشد. استقرار اسلام او را به استقلال میرساند و او دیگر بازیچهای در دست بیگانگان نخواهد بود. دکتر شریعتی با اندیشههای انقلابی و پرنفوذ خود مسئلۀ «پوشش زنان» در حوزۀ عمومی را از امری «سنتی» به امری «سیاسی» ـ نوعی یونیفرم سیاسی و نماد مبارزه ـ تبدیل کرد: «… اما [حجاب] مال نسل آگاهی است که به پوشش اسلامی برمیگردد. این نسلی است که با این پوشش اسلامی میخواهد به استعمار غربی و به فرهنگ اروپایی بگوید ۵۰ سال کلک زدی، کار کردی، نقشه کشیدی که مرا فرنگیمآب کنی و من با این لباسم به تو میگویم “نه” و به تمام ۵۰ سال کارت فاتحه میخوانم. مرا نمیتوانی عوض کنی».۷
حذر از عروسک فرنگی
در سالهای منتهی به انقلاب این ادعا که غرب و رژیم شاه زن ایرانی را «عروسک فرنگی» میخواهند فقط از جانب نیروهای اسلامگرا مطرح نمیشد. مثلاً مریم فیروز، عضو کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران، در برابر کسانی که دلنگران حقوق زنان بودند اعلام کرد «در تاریخ ایران کسی همانند خمینی پیدا نشده است که زن را آنگونه که درخور مقام اوست ارجمند دارد». همینطور سازمان چریکهای فدایی خلق بر این باور بود که «نمایندگان وابسته به انحصارهای امپریالیستی میکوشند تا با مخالفت با مسئلۀ حجاب، خود را طرفدار آزادی، بخوان بیبندوباری زنان، قلمداد کنند». یا ناصر تکمیلهمایون، عضو جبهۀ ملی ایران، مجموعهمقالاتی با نام زن ایرانی منتشر کرد و در اولین مقاله با عنوان «میخواستند زن ایرانی عروس فرنگی باشد» از بزرگ کردن مسئلۀ حقوق زن در اسلام انتقاد کرد و آن را منشأ تفرقه میان نیروهای انقلابی خواند. او در این مقاله مدارس دخترانۀ ملی و دولتی را، بهدلیل دور بودن از آموزشهای سنتی، ابزاری برای غربی کردن زنان ایرانی میداند. دکتر ابراهیم یزدی، دبیرکل فعلی نهضت آزادی ایران، نیز در گفتوگو با حمیده امیری، خبرنگار کیهان، میگوید: «آنچه در نظام اسلامی باید رعایت شود عفت و عصمت است. ولو اینکه کسی معتقد به حجاب نباشد باید یک اصولی را رعایت کند. این مختص به زنان نیست.»۸
همچنین ناهید قاجار، که عضو سازمان چریکهای فدایی خلق بود، میگوید: «ما همه خواهان نابودی استبداد رژیم شاه و سلطهگران امپریالیستی بودیم. به گمان ما، با پیروزی بر دیکتاتوری شاه و ایجاد یک نظام سوسیالیستی مبتنی بر عدالت اجتماعی، همۀ نابرابریهای زندگی فردی و اجتماعی و از جمله زنان حل و فصل میشد. اما اینکه نقش مشخص زنان در سازمان چریکی چه بود، باید گفت که این نقش عملاً تابع شرایط و ویژگیهای مبارزهای بود که سازمان دنبال میکرد.» شاید چون «زن زحمتکش» به هر حال ـ چه با روسری و چه بیروسری ـ تحت ستم بود، زن غیرزحمتکش هم میتوانست برای مبارزه با امپریالیسم کمی «ازخودگذشتکی» کند و هزینۀ بر سر کردن یک روسری ناقابل را بپردازد.
آنچه این نوشتار قصد مطرح کردنش را دارد این است که از سالها پیش از وقوع انقلاب رونق گرفتن دو جریان فکری و سیاسی با محوریت اسلام و مارکسیسم، که هر دو عمدتاً رویکردهایی ضد مدرن، ضد غرب، ضد امپریالیسم، ضد مصرف و ضد سلطنت داشتند، سبب شده بود بستر فکری و روحی جامعۀ ایران برای کاشتن بذر حجاب مهیا شود. گسترش چادر و مانتو و روسری در میان زنان ـ حتی زنان تحصیلکردۀ طبقۀ متوسط ـ همزمان با گسترش اعتراضها به حکومت شاه بهوضوح نمایان بود. ستاره فرمانفرمائیان در خاطرات خود دربارۀ افزایش چشمگیر دختران روسریبرسر در مخالفت با «شاه» چنین میگوید: «در بازگشت به ایران، کشور را آشفتهتر دیدم. در میان دانشجویان، یک گروه سیاسی به نام مارکسیستهای اسلامی نفوذ زیادی کرده بودند. بسیاری از دانشجویان ریش خود را نمیتراشیدند، کراوات نمیزدند، پیراهنهای بییقه میپوشیدند و دکمههای آن را تا بالا میبستند و بدین وسیله خود را مخالف تظاهرات غربی نشان میدادند. در دانشگاهها، بر تعداد دانشجویان دختری که روسری داشتند یا لباسهای تیره میپوشیدند هر روز افزوده میشد. آنها خود را حامی سازمان آزادیبخش فلسطین میدانستند و جداسازی کلاسهای درس دختران از پسران را لازم میدیدند.»۹
همچنین، در یک دهۀ قبل از وقوع انقلاب، گرایش روزافزون به انتخاب اسمهای اسلامی به جای اسامی ایرانی و باستانی، باحجاب شدن بخش زیادی از زنان طبقات پایین و همچنین گرایش دختران دبیرستانی به حجاب بهوضوح مشهود بود. روشنفکران طبقۀ متوسط نیز که عمدتاً چپ یا ملی-مذهبی بودند در گفتهها و نوشتههایشان دائماً بر اینکه غرب و رژیم شاه زن ایرانی را «عروسک فرنگی» میخواهند تأکید میکردند و در مورد آن هشدار میدادند. کار تا آنجا پیش رفت که گروههای چپ برای اعضایی که آرایش میکردند جلسات «خودانتقادی» گذاشتند. شهلا لاهیجی در مصاحبه با سایت تاریخ شفاهی از بسیاری از زنان چپ مثال میآورد و میگوید: «آنها در گروههای چپ حتی بهخاطر یک گوشواره و یا یک رژ لب به جلسات زجرآور “انتقاد از خود” بهدلیل خصلتهای “بورژوایی” محکوم شده بودند.» سازمانهای چپ زنان را از هر آنچه شباهتی به «زن عروسک فرنگی» داشت منع میکردند. حتی خود شهلا لاهیجی که به گروههای چپ تعلق نداشت در مصاحبهاش میگوید: «من هم خودم سعی میکردم به گونهای لباس بپوشم که یکموقع شبیه آن زن عروسکی که علیهاش بهشدت تبلیغ میشد نباشم». نوشین احمدیخراسانی در مقالهای با عنوان «همدستی زنان طبقۀ متوسط در اجباری شدن حجاب» میگوید: «شاید بتوان گفت مشکل گروه کوچکی از زنان، که مخالف “حجاب اجباری” بودند، آن بود که خودشان نیز حامل و عامل بسط “ارزشهایی دموکراتیک” نبودند که بتوانند با چنین ابزار مترقی و انسانی به مقابله با اتفاقات ناگواری که بر سر زنان هوار میشد بپردازند».
مبارزۀ اصلی با امپریالیسم است
اجباری شدن حجاب برای زنان و بدل شدن آن به قانونی که برای همۀ شهروندان زن ایرانی لازمالاجراست و رعایت نکردنش مستوجب عقاب است نه نتیجۀ برنامهای ازپیشطراحیشده، بلکه ثمرۀ قسمی تقارن بوده؛ امری که با همآیند شدن دو جریان عمدۀ فکری و سیاسی دخیل در انقلاب ۵۷ مقدور و میسر شده است. در این نوشتار تلاش شد نشان داده شود که چگونه جریان چپ در همداستانیای پیشامدی با نیروهای اسلامگرا سبب شد طرح اجباری شدن حجاب با مقاومت چندانی روبهرو نشود و حتی اندک مقاومتها نیز با عتاب روشنفکران سکولار منتسب به جریان چپ مواجه و خاموش شد. ممکن شدن حجاب اجباری حاصل تصادم و توافق دو نیروی هژمونیک و علیالظاهر متعارض و رقیب بر سر مسئلۀ حجاب بود. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که این توافق دو وجه دیگر نیز داشته است: یک وجه آن یک دشمن مشترک به نام رژیم پهلوی/غرب/امپریالیسم/مدرنیته بود که سبب شد مارکسیسم و اسلامیسم بهمثابۀ دو دال متفاوت حول دال مرکزی «انقلاب» با هم مفصلبندی شوند. وجه دیگر این همداستانی را باید در عادتوارههای مشترک سوژههای تغییر یعنی نیروهای اسلامگرا و مذهبی و روشنفکران چپ و عرفی جستوجو کرد. تهنشستهای فرهنگی مردسالارانهای که موجب شده بود حتی مترقیترین روشنفکران نیز مطالبات زنان را «درجهدوم» و غیرفوری ارزیابی کنند. از سوی دیگر، شرایط بحرانی جنگ هشتساله نیز باعث به محاق رفتن مطالبات مدنی و حذف نیروهای معارض گفتمان حاکم و تصویب و تثبیت قانون حجاب اجباری در سالهای بعد شد.
***
مطالعات فرهنگی روایتگر نارضایتی و رنج شهروندان طردشده است؛ آنان که همواره به خواستشان ـ حتی بین نیروهای سیاسی و اجتماعی تحولخواه ـ بهعنوان چیزی پیشپاافتاده و مبتذل و در بهترین حالت بهعنوان مطالبهای ثانوی و غیرضروری نگریسته شده است. اعتراض گروهی از زنان به اجباری شدن حجاب در همان سالهای اولِ بعد از انقلاب با اولتیماتومها و عتاب و خطابها و با همداستانی بخشی از جریان چپ و خطابهای ایدئولوژیک و همهگیری چون «مبارزۀ اصلی با امپریالیسم است» یا «آب به آسیاب دشمنان انقلاب نریزید» به حاشیه رفت. در روزهای پس از تظاهرات ۱۷ اسفند ۵۷، گروههای سیاسی از اظهارنظر مستقیم دربارۀ موضوع حجاب پرهیز میکردند یا آن را موضوعی فرعی میپنداشتند. از جمله اسلام کاظمیه، نویسندۀ منسوب به طیف چپ، در مقالهای در روزنامۀ کیهان، مورخ ۲۱ اسفند، ضمن انتقاد از عمده کردن مسئلۀ زن و حجاب، آن را «امری روشنفکرانه و دور از نیازهای واقعی جامعه»ی آن روز ایران خواند.۱۳ آنچه روشن است بخشی از خواستهای زنان در مناسبات انقلابی بین نیروها به حاشیه رانده شد؛ بهحاشیهراندهشدنی که روی دیگر آن برجستهسازی دالهای دیگر از جمله دال حجاب در صورت گفتمانی حاکم بود.